به سیر تا پیازِ داستان کوتاه خوش آمدید!
سخنی کوتاه با شما
خوانندهی کنجکاو و محترم من، همانطور که از عنوان این مقاله پیداست، تصورم این است که شما میخواهید از بِ بسم الله تا تای تَمت داستان کوتاه را در اینجا بخوانید. بنابراین هر آنچه که از ابتدای مسیر داستاننویسیام (که ازحرکت صد داستان مدرسه نویسندگی آغاز شد) درمورد داستانِکوتاه میآموزم در اینجا با شما به اشتراک میگذارم. .
در این مقاله چه می خوانید؟
- داستان چیست؟
- چرا کوتاه؟
- تعریف داستان کوتاه!
- پس چرا به آن نمیگوییم «داستانک»؟
- تفاوت داستان کوتاه و رمان
- شخصیتپردازی در داستان کوتاه
- جمعبندی ویژگیهای داستان کوتاه
- نگو، نشان بده!
- چرا توصیف مهم است
- چند نمونه از توصیف
- مواد لازم: کلمات
- توصیههای غولهای داستان سرایی
- پیشنهاد مطالعه
- دعوت به دیدگاهگذاری
هر بخش دربرگیرنده این بخشهاست:
۱) فایل صوتی یا ویدئویی + متن
۲)مثال
۳) تمرین
۴) تارنماهای پیشنهادی
۵) پانویسِ همان بخش
آمادهاید؟
.
.
.
بریم!
از آنجایی که ماهیت اصلی داستان کوتاه مستتر در صفت و اسمی است که نام آن را در بر میگیرد، قبل از ارائهی تعریف، به اجزای تشکیل دهندهی این نامِ دوبخشی میپردازیم.
داستان چیست؟
تعریف داستان به طور کامل در این مقاله توضیح داده شده است.
پیشنهاد می کنم فایل صوتی را که توسط خودم گفته شده نیز بشنوید.
کافیست این تصویر را لمس کنید.
دِرازایِ پادکستک: ۱۱ دقیقه
۱) تعریفی که در مورد داستان فهمیدید بلافاصله بعد از شنیدن این کارگاه بنویسید.
۲) یک مثال از داستانِ فیلم، کتاب یا هر قصهای که به ذهنتان میآید در ذهن مرور کنید نِمودِ تعریفی که از داستان یاد گرفتید در آنها بیابید.
چرا کوتاه؟
سوال:منظوراز واژهی «کوتاه» صرفن کم بودن تعداد کلمات در مقایسه با داستانِ بلند است؟ یا کوتاهی نویسنده؟ یا هر دو؟ و یا وجوه عمیق تری دخیل هستند که باعث شدهاند داستان کوتاه آنقدر برای خودش شهرت دست و پا کند؟
متن پیشِرو را عینن از مقدمهی مترجم کتاب «صدای تنها» آوردهام:
به نظر اوکانر، داستان کوتاه کالبد مناسبی برای بیان کل زندگی نیست، زیرا داستان کوتاهِ ناب برشی است از زندگی. بی دلیل نیست که داستان کوتاه را به شعر غنایی تشبیه کردهاند چون مفاهیم در آن موجز و فشردهاند.
این داستانک را بخوانید و به تفاوتش با داستان کوتاه فکر کنید.
حالا به نظر شما داستان به دلیل ذیق وقت کوتاه شده؟ از سر و تهش زده شده؟ یا نویسنده کوتاهی کرده است؟
لینکهای مربوط به مطالب این قسمت:
لینک خرید کتاب الکترونیکی صدای تنها اثر فرانک اوکانر- تا آنجایی که مطلعم، چاپ کاغذی آن تجدید نشده است.
سرگذشت داستان کوتاه:
داستان کوتاه با ظهور واقعگرایی مدرن پیشرفت خودش را آغاز کرد.
واقعگرایی در داستان کوتاه نه به مضمون آن، بلکه به نگرش نویسنده نسبت به مادهی کارش بستگی دارد.نویسنده واقعگرا مایل است آنچه را که می بیند، همانطور که میبیند، به تصویر بکشد. همین واقعگرایی، بی طرفی نویسنده را طلب می کند. درنتیجهی این کنار کشیدن نویسنده از آنچه که بیان می کند، نقش تکنیک و ابزار مناسبتُ تعیین کنندهی ناب بودن اثر می شود. بیجهت نیست که اینهمه نویسندهی بزرگ به سمت داستان کوتاه کشیده شدهاند.
عمر پیدایش داستان کوتاه مانند خودش کوتاه است. به هر حال درست است که یکقرن و نیم درتاریخ دنیای ادبیات به چشم نمیآید، اما داستانِ کوتاه در همین مدت، با وجود فرازونشیب های زیادی که پشت سر گذاشته است، توانسته جایگاه والایی برای خودش دست و پا کند، از دلش انواع داستانهای کوتاه سربرآورند و دائم درحالیکه به گونههای خود میافزاید، همواره پرمایهتر شود. ولذا بهتر است روی تعارف قدیمی، یا همانطور که جمال صمیرصادقی به خوبی اشاره کرد:«تعریفهای سنگشده»، حساب باز نکنیم، چرا که در واقع قابلیت پذیرش حرفی جدید را ندارند. بیشک همگی می دانیم، هر چیزی که قابلیت رشد و پویایی نداشته باشد، محکوم به فناست و داستانِکوتاه هم ازین قاعده مستثنی نیست.
قطعن پیشرفت علم در افزایش گرایش به این نوع داستن بیتاثیر نبوده. برقراری ارتباط، بدون داستانِکوتاهُ به شکل و الگوی امروزی که ما میشناسیم، در قرن نوزدهم پا به عرصهی ادبیات گذاشت. آن زمان داستانهای کوتاه هنوز ساختِ محکم و قاعدهمندی نداشته و به عنوان قصه، طرح، لطیفه و یا حتا مقاله شناخته میشدند.
تعریفِ داستانِ کوتاه:
در سال ۱۸۴۲ ادگار آلنپو در انتقادی که بر «مجموعه داستانهای قصههای بازگو شده» اثرناتانیل هاثورِن نوشته بود، نخستینبار برای داستان کوتاه تعریفی ارائه کرد. چند اصول انتقادی و فنی هم تنگِ آن نهاد. بنابراین چنانکه در کتاب «عناصر داستان» جمال میرصادقی گفته شده، پیشآوریِ تعریفی جامع و مانع از داستان کوتاه، که دربرگیرندهی انواع داستانهای کوتاه هم باشد، کار راحت وسرراستی نیست.
بر طبق نظریهی «پو» داستان کوتاه:
۱- باید در اندازهای باشد که در یک نشست بشود آن را خواند.
۲- باید تاثیر و جذابیت یگانهای را بوجود آورد.
۴- نباید کلمهای در آن گنجانده شود که با مفهوم و آهنگ تاثیرِ از پیشساخته شده ناهمساز باشد.
۴- باید احساس کامل بودن را القا کند. به طوریکه خواننده نه چیز بیشتری از آنچه را که خوانده است بخواهد و نه تمایلی به ادامهی آنچه که تمام شده است داشته باشد. این اصول باعث می شود که طرح و درونمایه، تاثیر خود را نشان دهند.
آلن پو بیشتر، جدای از آثار درخشان خودش، با این تعریف موجز توانست تاثیر قابل توجهی بر داستان کوتاه و روند رشد آن بگذارد.
در فرهنگ میریم وبستر، داستانِ کوتاه اینگونه تعریف شده:
«داستانِ کوتاه، روایتِی ابداعی در قالب نثر است که از رُمان کوتاهتر است و معمولن سر و کارش با تعدادی کم از شخصیتهاست و غالبن با مدد گرفتن از وحدت تأثیر بیشتر، بر آفرینش احوالات و روحیات تمرکزدارد تا پیرنگ.»
تصویر تعریف ارائه شده :
شایانِ ذکر است که تعریف اولیهی داستان کوتاه در میریم وبستر طور دیگری بوده. (اینجا بیشتر بخوانید)
در ادامه ببینیم رضا فرخفال پس از تعریف «داستان« چه توضیحی دربارهی داستان کوتاه افزوده:
اینکه میبینید این داستانها یکراست از وضعیت دوم آغاز میشوند (عنصر تغییر) به دلیل اقتصاد سخت داستان کوتاه است. وضعیت ثابت اول را نویسنده میتواند در خلال داستان ارجاع دهد. اصولا من معتقدم اگر نویسنده داستان کوتاه بهخصوص در همان پاراگراف اول نتواند خواننده را تکان دهد ولمعطل است.»
پس چرا خودشان را راحت نکردند و به داستانِ کوتاه نگفتند داستانک؟
«داستانک« که در فارسی می توان آن را «داستان ناگهان» یا «داستانِ لحظه»، و یا «داستان آنی» نامید، نوع متفاوتی از داستانسراییست . داستانک یا داستان مینیمال که به انگلیسی به آن«فلش استوری» گفته میشود، نوع متفاوتی از داستان سراییست.
تعریف جمع و جورِ داستانک این است که در چند خط یا حداکثر یک صفحه نوشته میشود و در پی یک کشف ضربهزننده است. در منابعی دیگر آمده که داستان هایی که حدود صد تا هزار کلمه دارند داستانک محسوب می شوند. البته ارنست همینگوی کوتاه ترین داستان را نوشته است.
For sale: baby shoes, never worn.
برای فروش: کفشهای کودک، پوشیده نشده.
با وجود اینکه تعداد کلمات اندک است، تصویری واضح از آنچه که ممکن است پشت این آگهی باشد به نظر میرسد. با اینکه تمام داستان را نمیدانیم احساسات برانگیخته میشود.
پس داستانک (بسته به اندازهاش) میبایست شخصیتها و پیرنگی پایهریزی شده داشته باشد و تا بتواند کلمات محدود کل داستان را برای خواننده به تصویر بکشد.
در مورد ریختشناسی داستانهای کوتاهُ کتابها و منابع زیادی وجود دارد و قبل از اینکه به تئوری آن بپردازیم، اجازه دهید چند نمونه ببینیم.
این نمونه، از کتاب «دلبستگیها» اثر ادواردو گاله آنو با ترجمهی نازنین نوذری
آمده است.
احتمالن با دیدن این نمونه به یاد «حکایت» های خودمان که از کتب درخشانی مثل گلستان سعدی مانده افتادید. پیشنهاد میکنم یک نمونهی اعلای داستانک پارسی را همینجا بخوانید.
شخصیتپردازی در داستان کوتاه:
نکته ۱: جا کم است
فضای کم در داستان کوتاه ما را مجاب می کند که خلاقانهتر عمل کنیم و فضاهای اضافی و پرسوناژهایی که کاری برای پیشبرد روند داستان نمیکنند زودتر تشخیص دهیم و حذف کنیم.
داستان کوتاه نویسی به ما کمک می کند در حذف بی رحم شویم.
آیا این بی رحمی فقط در داستان کوتاه بکار ما میآید؟
یکی از ویژگی های نویسندهی کارکشته، توانایی در حذف است. دست و دلش برای برداشتن گوشهکنارهای متنش نمیلزرد.
رسیدن به این مرحله، که نوشتههایما و جملاتمان، در عین کوتاهی پرمایه و ناب باشند، زحمتِ زیاد میطلبد. سخنان موجز خوب از دل تفکر عمیق می آیند. بنابراین اگر نوشتههایمان درازگوییهای نالازم دارد، شخصیتهای که هیچ نقشی در جلو بردن داستان ندارند در حال پرسه زدن در فضای داستانمان هستند، و یا پند و اندرزهای تکراری و شعاری به خورد خواننده میدهیم، به دلیل بی عقلی ما نیست. تنها باید ادامه دهیم و به دست زمان بسپاریم تا دستمان آبدیده شود. هیچ هنرمندی شانسکی به کارِ تمیز نرسیده. ما محکوم به نوشتنیم و روی لذتی که از این مسیر میبریم تمرکز میکنیم.
اوکانر شخصیتهای داستان کوتاه را اولین بار به عنوان شخصیتهای له شده معرفی میکند. انتخاب چنین نامی به این دلیل است که خواننده نمی تواند با این شخصیتها همذاتپنداری[] کند و عنوان «صدای تنها» برای داستان کوتاه، از این نحوه تفکر گرفته شده است. از نظر اوکانر، انسانهای له شده در حاشیهٔ اجتماع سرگردانند. «آدمهای له شده از نویسندهای به نویسندهٔ دیگر و از نسلی به نسل دیگر تفاوت میکند. آنها ممکن است کارمندان گوگُل، رعیتهای تورگه نف، روسپیان موپاسان، پزشکان و معلمان چخوف و خیالبافان و سادهلوحان شر وررد آندرسون باشند که همیشه در رویای فرار به سر میبرند. آدمهای له شده فقط له شدهٔ مادی نیستند ، بلکه ممکن است مثل کشیشان، به خصوص کشیشان فاسد داستانهای آمریکایی جی.اف.پاورز، فاقد اعتبار اخلاقی باشند.»
اوکانر در بررسی علل این تنهایی به اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی کشورهای مختلف و نابسامانی حاکم بر این جوامع توجه میکند و معتقد است که داستان کوتاه، خاصّ جامعهی بسته است، در حالی که رمان به جوامع باز تعلق دارد. در حقیقت مقتضیات جامعه موجب ترویج نوع خاصی از آثار ادبی میشود. « در داستان کوتاه نگرشی هست که جذب مردمان له شده می شود، فرقی نمی کند کجا و چه زمانی باشد. خانه به دوشان، هنرمندان، آرمانگراهای تنها، خیالبافها و کشیشان فاسد.»
سوال:آیا تا همینجایِ کار می توان نتیجه گیری کرد که در میان اَشکال ادبی، داستان کوتاه، از نظر موضوع کمترین محدودیت را دارد؟ بله.
در بخش آغازین کتاب «۱۹ داستان»، نویسنده دلیل این تنوع موضوعی را اینگونه بیان می گند: «چون اندازهی طول آن دست نویسنده را در پرداخت موضوعهایی باز می گذارد که در اندازهههای بلندتر چندان علاقهای در خوانندگان برنمیانگیزد.»
جان کلام اینکهُ، داستان کوتاه تنوع شخصیتی و توصیفها و تکرارهای معمول در رمان را ندارد. بنابراین مسلم است که تعداد کلمات کمتر خواهد بود.
خلاصهای از داستان «شِنِل گوگُل» و چند نکتهی دیگر:
لینکهای مربوط به مطالب این قسمت:
نگو؛ نشان بده!
خیلی جاها از این توصیه به عنوان «قانون طلایی داستاننویسی» یاد شده. یکی از گفتههای مشهور چخوف این است که:
« به من نگو ماه دارد میدرخشد. درخششِ نور را بر روی شیشهای شکسته نشانم بده.«
داستانِ کوتاه به علت داشتن محدودیت فضای داستانی باید مثل یک تصویر واضح و روشن باشد.
چرا توصیف مهم است:
همانطورکه گرایش به صرفهجویی را در تعداد شخصیتها، ومیزان نقشآفرینیشان در داستانِ کوتاه مشاهده کردید، باید به این نکته توجه داشت که در آن میبایست از هر فرصت قابل دسترسی برای پیشبرد داستان بهره برد. منظور اینکه حاشیه و فضای پِرتی در داستان کوتاه معنایی ندارد. به نظر شما چه چیزی داستان کوتاه ناب و اصیل را از یک اثر بیمزه، ازیادرفتنی و با کلی درزِ گرفته نشده در پیرنگ، جدا می کند، تیزبینی نویسنده و مهارت وی در توصیف و تصویرسازی است.
پس ما برای توصیف جا کم داریم و در عین حال باید خیلی خوب این کار را انجام دهیم.
نمی دانم این گفته را از کدام نویسندهی فوق العاده شنیدم که می گوید:«فرض کنید برای حذف هر کلمهای اضافه هزار دلار به شما پول می دهند.».
از وقتی متوجه شدم که درازنویس هستم این گفته را آویزهی گوشم کردهام. در موردِ خودم، شغلِ معلمی مرا واداشته هر چیز را زیادی توضیح دهم. دستِکم برای من که اینطور بوده است. البته در یکی از تمرینها خواهید دید که از شما خواسته میشود تا میتوانید توضیح و تفصیل ارائه دهید. دلیل آن راه افتادنِ دستتان در نوشتن هر چیزی در فضایی که دارید توصیف می کنید است. به این تمرین هم میرسیم.
باری، پس تا اینجا دیدیم که نویسندهی کارکشته و زبانآگاه، در همان فضای محدود باید بتواند همان تکوتوک شخصیتها را به بهترین شکل، بسته به مکانی که داستان در آن دارد پیش میرود توصیف کند.
بدین منظور چه ابزارهایی به وی کمک می کند؟ مهارت زبانی و به کار بردن آن در توصیف جزئیات.
مهارت زبانی را در همین مقاله می خوانید. در این بخش صرفن به توصیف می پردازیم.
به این قطعه از کتاب «خاطرات سیاسی امینالدوله« که در کتاب زبانِ زندهٔ منوچهر انور به عنوان نمونهای از نثری شیرین آمیخته به طنز آمده توجه کنید:
«..برای زیاد کردنِ سنِ خود هفتهای سه مرتبه حمام رفته، به جایِ ریش رنگ به زنخ میبندد و اگر بیست و پنج شش سال از عمرِ او گذشته باشد. نه سواد دارد، نه کمال، نه فهم، نه عقل، نه ادراک، نه برازندگی، عصای حجابت که در دستش میباشد، با اهتمامی که در کوتاه کردن آن دارد، باز چند انگشت از قدِّ خود ِ او بلندتر است. کلاه بلند به سر می گذارد و به طاقهٔ الب ارسلانی که مورّخین نوشتهاند تقلید میکند و پاشنههای کفشِ خود را زیاده از یک وجب بلند می نماید، باز وقتی پهلویِ شخصی متوسطالقامه می ایستد نوکِ کلاهش از سینهٔ آن شخص بالاتر نمیرود.»
درست است که این متن را از یک داستان کوتاه نیاوردهام، اما به نظرم رسید مقدمهی مناسی براب این بحث باشد. ببینید نویسنده به جای آنکه بگوید طرف یک خپلهی قد کوتاهِ بینهایت بیشعور بوده، طوری توصیف میکند که تصویر همهی این صفات در ذهن مخاطب شکل بگیرد، وگرنه پشتِ هم ردیف کردنِ صفات ضمنی را همه کم و بیش بلدند..
حال برویم یک نمونه توصیف خوب از کتاب «سرباز کوچک« محمد کلباسی ببینیم.
همه تکیه داده بودند به دیوار سکوُ جز اکبر که سیخ نشسته بود و تند تند چایاش را بههم میزد. میان حرف سیبیلهایش را تماشا میکردم.
نویسنده بوسیلهی مقایسهی سر و ریخت اکبر با باقی حضار شخصیتِ او را نزد خواننده بازرتر میکند. .
اما توصیف فقط بهویژگیهای شخصیتی و ظاهری شخصیتها محدود نمی شود. توصیفِ فضا نیز بسیار مهم است. برای اینکه بیشتر متوجه منظورم شوید بیایید یک نمونه ببینیم.
-----
دایرهی وااژگان:
گابریل گارسیا مارکز می گوید: «تعجب می کنید اگر برایتان بگویم که به کمک کوهی از لغتنامه ها مینویسم، و همیشه هم در پی لغتنامههایی در زمینهی مترادفات هستم.»
وقتی رشته ی اسپانیایی در داشنگاه میخواندم، یکی از دانشجویان از استاد پرسید:« ما کی بر اسپانیایی مسلط میشویم.« صرف نظر از اینکه این پرسش بسیار کلی بود، پاسخ استاد همیشه در ذهنِ من ماند. ( البته یک چیز دیگر از او در ذهنم ماند و آن هم اکلیلِ رژ لب زنانه بود که در کلاسهای صبح روی لبش بود. حدودِ چهل سال سن داشت. این خودش بهانهی یک داستان دوستداشتنی است.». برگردیم به پاسخ او: «زبان مثل یک دیگ است که ما اندازه و ارتفاعش را نمی دانیم. وظیفهی ما این است که ملاقه ملاقه ( ما روزانه ظرفیت محدوی برای یادگیری هر چیزی داریم) به آن ظرف اضافه کنیم .
فرض کنید می خواهید یک کیک هویج بپزید. شما برای پختن این کیک یک آشپزخانهی مبله شده در اختیار دارید. یعنی فر و ظرفوظروف در دسترستان است. دیگر چه چیزی نیاز دارید؟ دستورِ پخت. دستور پخت همان دستور زبان است. یعنی یک جوری نسبت مواد غدایی را رعایت کنید که واقعا کیکی تشکیل شود.
دیگر چه؟
مواد کیک!
موادِ کیک برای آشپز مانند واژه برای نویسنده است. هر چه آن مواد با کیفیت تر، آشپز حرفهای تر و مواد متناسب با هدف باشد ( یعنی هر لوبیایی برای قرمهسبزی مناسب نیست) هدفش داشته باشد، دف نتیجه برای خورندگان لذت بخش تر خواهد بود.
راه برونرفت از معضل کمبود کلمات انجام تمرینهای مستمر و هدفمند برای افزایش واژگان است. دراینجا برای شما روش های مفیدی را که خودم هم آزمودهام برای شما گردآوری کردهام:
پیشنهاد یک:
یک تمرین بسیارمفید برای گسترش دایرهی واژگانی تان، تمرین «کلمهبرداری« است. شرح این تمرین به خوبی در وبگاه شاهین کلانتری توصیح داده شده (اینجا). از قولِ ایشان:« در فرآیند کلمهبرداری سعی میکنیم حین مطالعه کلمات، عبارات و جملاتی را که به نظرمان تازه و جالب میرسد دَر دفترچهای ثبت کنیم. سپس با فاصلۀ کوتاهی در میان گفتوگوها و نوشتههایمان به تناوب از کلماتی که برداشتهایم استفاده میکنیم.»
پیشنهاد دو:
نکتهی بسیار مهمی که هست این است که هنگام افزایش دایره لغات، بعضی ها دچار سوتغاهم میشودند و خیال می کنند صرف دانستن کلمات زیاد و قلمبهسلمبه، زبانشان بهتر شده. اما این اشتباه است. تصور کنید که ورزشکاری به باشگاه برود و هدف اصلی اش تقویت عضلات و قوی شدن باشد. اما تناسب اندام نداشته باشد و الکی باد کند.
دانستن کلمات، بدون فراگیری معنی، مترادفها و کاربردشان در شرایط مختلف مثل تف سربالا می ماند.
بکارگیری واژه ها در شرایط مختلف، بدون دانستن مترادفها و کاربرد، مانعِ تولیدِ اثر اصیل میشود. بله، پیشتر اشاره شد که یک تصویر روشن مقدم بر تعداد کلمات است و همین داستان کوتاه را برجسته میکند. اما همین محدودیت فضا لزوم استفاده از کلمات درست و مناسب را حیاتی تر نمیکند؟ بدون شک.
تفاوت رمان و داستان کوتاه:
داستانِ کوتاه، همانطور که از نامش پیداست، یک داستانِ کامل است. یعنی ابتدا و میانه و انتها دارد. مثل رمان. تفاوت شاخص این دو در کوتاهبودن داستانِ کوتاه است. انتظار میرود که داستانِکوتاه در یک نشست تمام شود.
دیگر تفاوت بارز داستا کوتاه و رمان، سایهی تنهایی انسان است. اوکانر در تفاوت گذاری میان رمان و داستان کوتاه به مسأله تنهایی انسان اشاره می کند و میگوید: «در منحصر به فردترین داستانهای کوتاه چیزی وجود دارد که در رمان پیدا نمیشود، آگاهی عمیق از تنهایی انسان.»
اوکانر میگویدعملکرد داستان کوتاه از همان اول با رمان متفاوت بوده است. به این جمله توجه کنید:
«ما همه از زیر (داستان کوتاه) شنلِ گوگول بیرون آمده ایم.»
هر چند توصیف تفاوت رمان و داستان کوتاه از نظر او مشکل است، اما با بیان این جمله معروف از زبان تورگینی اف- که به ماکسیم گورکی و داستایووسکی هم گاهی منتسب شده- شرح تفاوت داستان کوتاه از دیگر گونههای داستانی را اینگونه آغاز میکند.
رمان ایجاز داستان کوتاه را ندارد: همانطور که قبلا در همین مقاله اشاره شد، داستان کوتاهِ ناب، برشی است از زندگی.
اوکانر داستان نویس را چیزی بیش از نویسنده میداند و داستان کوتاه را، هنری ناب میشناسد، « آنچه تورگینیاف و چخوف به ما میدهند، تنها ایجاز داستان کوتاه در مقایسه با رمان نیست، بلکه هنر نابی است که علت پیدایش آن ضروریات خودش است نه منافع ما.
در کتاب «فنون آموزش داستان کوتاه» هم نکتهی قشنگی درباره تفاوت داستان کوتاه و رمان بیان شده: «یقینا برای داستان کوتاه و رمان هیچ طول مشخصی وجود ندارد. به عقیدهٔ من هر داستان کوتاهی میتواند به رمان تبدیل شود و هر رمانی را میتوان به یک داستان کوتاه یا شعر برگرداند.واقعیت، غولآسا و سیال است.«
اوکانر در کتاب صدای تنها میگوید: «فی نفسه خطاست اگر فکر کنیم که داستان کوتاه نویسی هنری است مینیاتوری. فرق میان داستان کوتاه و رمان اساسن در اندازهٔ آنها نیست؛ بلکه تفاوت در داستاننویسیِ ناب و داستاننویسیِ کاربردی است. منتهی برای جا انداختن همین استدلال به کلی کتاب و نویسنده اشاره میکند که همینجا به بعضی آنها سر میزنیم.
؟؟؟
توصیههای نویسندگان بزرگ دربارهٔ نوشتن داستان کوتاه:

لازم نیست منتظر بمانید یک داستان تمام شود تا بتوانید سراغ بعدی بروید. بهترین استراتژی، جلو بردن سه یا پنج داستان به صورت همزمان است.
چند توصیه از روبرتو بولانیو دربارهٔ هنر نگارش داستان کوتاه:
۱. هیچوقت یکی یکی و جداگانه سراغ داستانها نروید. آدم اگر داستانها را یکییکی بنویسد، صادقانه بگویم، تا آخر عمر همان یک داستان کوتاه را می نویسد.
۲. بهتر است که سه یا پنج داستان را به طور همزمان نوشت. اگر کسی انرژیاش را دارد، نه تا پانزده داستان در آن واحد.
۳. مواظب باشید: وسوسهٔ نوشتن دو داستان کوتاه پابهپای هم، همانقدر خطرناک است که بخواهید یکی یکی و جداگانه داستانها را بنویسید. علاوه بر این، اساسن شبیه برخورد آینهٔ چشمهای عاشق و معشوق است؛ تصویری مضاعف ایجاد میکند که باعث مالیخولیا میشود. (منبع: فراموش نکن خواهی مُرد)
در مراحل داستاننویسی، شکل داستان بر شیوهی پرداختن به آن مقدم است
موپاسان توصیه میکرد : کاغذ را سیاه کنید! من همیشه همینکار را میکنم. هیچ نمیدانم نوشته چه ریختی خواهد شد. هر چیزی که به طرح اولیهی داستان مربوط باشد، مینویسم.
آن وقت برمیگردم و شروع میکنم به برآورد کردن آن چه نوشتهام. وقتی که مینویسم، وقتی که نسخهی اولیه یک داستان را مینویسم، هیچ وقت به فکر نوشتن جملههای قشنگی از قبیل «در یک شب زیبای ماه اوت، الیزابت جین موریارتی در جاده راه میرفت» نمیافتم. فقط آنچه را که اتفاق افتاده است، سرسری مینویسم و آنوقت میتوانم به این فکر بیفتم که ساختمان چه جوری باشد. شکل داستان برای من از همهچیز مهمتر است، آنچه که به شما میگوید، شکاف ناجوری اینجا و آنجا در روال روایت هست و شما باید به هر طریقی که میتوانید، آن را پر کنید. همیشه به شکل داستان نگاه میکنم، نه به شیوهی پرداخت آن.
رضا فرخفال در یکی از مصاحبههایش می گوید:
«اصولا من معتقدم اگر نویسنده داستان کوتاه بهخصوص در همان پاراگراف اول نتواند خواننده را تکان دهد ولمعطل است.»
چرامهم است که آثار خوب بخوانیم؟
؟؟؟
«کتاب «صدای تنها» بر اساس سلسله سخنرانی هایی که فرانک اوکانر در سال ۱۹۶۱ در دانشگاه استانفورد آمریکا ایراد کرد، نوشته شده است و دیدگاههای ارزشمند این نویسنده را در مورد داستان کوتاه مطرح میکند. این دیدگاهها حاصل شناخت عمیق اوکانر از داستان کوتاه است.
در این کتاب اوکانر به بررسی آثار داستانی یازده نویسندهی برجسته ی جهان میپردازد و این امکان را به خواننده می دهد که شناخت عمیقتری از داستان کوتاه پیدا کند. کتاب صدای تنها به دلیل اعتبارش، در فرهنگ های اصطلاحات ادبی به کرات مورد استناد قرار گرفتهاست و دایرهّ المعارف بریتانیکا آن را اثر تحقیقی معتبری در زمینه داستان کوتاه می داند. متاسفانه ترجمه این کتاب به چاپ دوم نرسید و الان در بازار موجود نیست.
پیشنهاد مطالعه:
دستچينی از بهترين داستان های ايرانی- به انتخاب دوات
دعوت به دیدگاهگذاری:
لطفن آنچه را که دوست داشتید دربارهی داستان کوتاه یاد بگیرید اما اینجا پیدا نکردید (چهار انگشت پایینتر، در قسمت کامنت) به اطلاعم برسانید تا بتوانم مطالب بعدی را با کیفیت بهتری در اختیارتان قرار دهم.
سخن آخر:
در نهایت از همراهی شما سپاسگزارم. امید است که توانسته باشم دستِکم در شما کنجکاوی لازم را برای کشفوشهودِ بیشتر دربارهی داستان کوتاه ایجاد کنم. از خوانندگان و صاحبنظرانِ عزیز خواهشمندم که اگر ضمن مطالعهی این مقاله به کاستیها و کمبودهایی از لحاظ ترجمه، دستور و مفهوم برخوردند، لطفی کنند و مرا با راهنماییشان خوشحال کنند.
خاطرتان خوش
شیرین کلانتر
تابستان۱۴۰۰-تفلیس
- تاریخچه: داستان کوتاه با دنبالهای دراز
- سه عنصر اصلی داستان کوتاه.
- چرا آثار خوب بخوانیم؟
- چرا بد بنویسیم؟
Frank O’conner
Submerged Dopulation Group
Ned Sullivan
Nikolai Gogol
Ivan Turgenev’
“Don’t tell me the moon is shining. Show me the glint of light on broken glass."
ممنون شیرین جان،مقاله بسیار جالب و دلنشینی بود،خیلی لذت بردم،حس میکنم بخشی از علاقه ام که مدتی است از آن فاصله گرفتم،دوباره به وجد آمد.نوشتن و مستند کردن لحظه و اینکه سالها بعد توسط خودت یا دیگران خوانده خواهد شد،همیشه برایم هیجان انگیز بوده است.متشکرم