هفتهٔ پیش برای یکی از زبانآموزانم، قسمتی از سریال درخشان «مَثَل آباد» رو فرستادم. همهٔ دیالوگها رو مو به مو بررسی کردیم. باز هم از طنز دلچسب ونقشآفرینی طبیعی بازیگران کیف کردم. خاطرم هست که وقتی بچه بودم چند باری کل سریال را از تلویزیون ملی پخش کردند. اما من هیچگاه دیدگاه اینبارم را نداشتهام. ممکن است بعدا هم که تماشایش کنم، برداشت تازهتری داشته باشم.
داستان این بخش سریال ازین قرار است که مردی که همه او را کَلعلی* میشناختند، بالاخره به زیارت مکه مشرف می شود.البته باید در نظر داشته باشیم که در قدیم سفر حج برای زوار بسیار طولانی، سخت و پرهزینه بوده. طبیعتا بعد از همچین سفری، کلعلیِ قصهٔ ما انتظار دارد آشنایان و در و همسایه او را حاجعلی صدا بزنند. در ابتدا هم متوجه میشویم که همه به سِمَت جدید زائر محترم احترام گذاشته و او را با افتخار حاج علی صدا می زنند. حاجعلی هم سرخوش پشت پنجرهٔ حجرهاش در بازار نشسته، دود قلیانش را با وقار و رضایت تمام فوت می کند و از این احترام لذت میبرد. پنج شش نفری که ادای احترام میکنند، یکهو رهگذر بعد، بیخیال «سلام کلعلی گویان» رد میشود و در غروب محو می شود. حاجی حیرت کرد و به فکر فرورفت.گویی تمام دنیا روی سرش خراب شد. بالاخره نقشهای میکشد تا بتواند به این مرد خل وضع حالی کند که او دیگر حاجعلی نیست.
پس مرد را به خانهاش دعوت میکند و به پسرش سفارش می کند هر چند دقیقه یکبار به بهانهای وارد اتاق مهمان شده و با تاکید او را حاج آقا جان صدا کند، بلکه دوزاری مردک بیفتد.
تمام مدتی که حاجآقا دارد با آب و تاب خاطرات سفرش را تعریف می کند و اسمش را به عنوان حاجآقا در جای جای جملاتش میچپاند، مهمانش، خیره به فرش خیار میلنباند. حاج آقا با حرص قلیان را فرو میبرد و باز به داستانسرایی ادامه میدهد.
آخر که حرفش تمام میشود، بالاخره مهمان لقمه ی گوشهی لپش را فرو میدهد و می گوید: «عجب سرگذشتی داشتیا کلعلی!»
عجب سرگذشتی داشتی کل علی! (طنز مثل آباد)
کسی که واقعا سفر حج تعییرش داده،برای یک سری آدمِ به قول حاجآقا «بیاحتیاط»، که هنوز کَلعلی خودش رو به زحمت توضیح نمی اندازد. همیشه آدمهایی هستند که ما را همان کلعلی می دانند. ساعت ها برایشان قصه هم ببافیم، باز هم ملتفت نمیشوند و خیارشان را با لذت گاز میزنند، چای تازه دم ما را هرت میکشند و باز مایل به چپشانند. مهم این است که حتی اگر تمام دنیا، ما را با اسم و رسم نسخهٔ قبلیمان بشناسند، ما مشقت هجرت به کمالمان را به رسمیت بشماریم.
اینطور دیگر ترس از تغییر و به جان خریدن مشقتهای هجرت زمین گیرمان نمیکند.
*«کل» اینجا به کچل دلالت دارد و دانشآموز گرامی من تمام مدت تصور می کرد او را کرعلی،یعنی ناشنوا صدا میزنند.
ارسال دیدگاه
دیدگاهها
هنوز هیچکس در این صفحه دیدگاهی ننگاشته است.
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه | خوراک آراساس تمامی دیدگاهها