راستش را بخواهید، نوشتن برای من همان شاهدخت زیباییست که هر روز منظم باید برایش گل بفرستم و به او یادآوری کنم که خیلی دوستش دارم. بیشتر اوقات ناامیدم نمی کند و هفتهای یکی دوبار از دربار کارت تشکر دریافت میکنم. ازی این کارت هایی که ازش میلیون هات چاپ شده. به این مضمون که:
گلهایتان را دریافت کردم. شما روزی گل آرای قدری خواهید شد و ما به همت شما تبریک میگریمم.
مشخص ایت که شما قریحه ذاتی در زمینه گ لآرایی دارید. به امید روزی که باغ و بستان خودتان را کشف کرده و بسازید.
با احترام
شاهدخت. زیرش هم امضای کپی شده است. البته همین کارتهای کپی شده خیلی دلگرم کنندهاند. بارها شده از گرفتنشان به خودم بالیده و از خودم درآمده ام. دوسه روز گل نمیفرستادم و دوباره باید ده بیست روزی تلاش می کردم که کارت تشکر دریافت کنم.
اما موضوع اصلی این است که من هر روز، بدون دانستن اینکه چه دسته گلی برای او می توانم درست کنم ار خواب بیدار میشوم. و از شما چه پنهان، حتی با اینکه جواب مشخصی هم به من نداده-یعنی نامهای مستقیم که خطاب به شخص من نگاشته شده باشد-، اما از عشق به او نمی دانید چه دسته گل های قشنگی درست کرده ام. چطور می تونم انتظار داشته از میان این همه خاطرخواه، دسته گل من یکی آن وسط توجهش را جلب کند. در افسانه ها آمده که ممارست و نظم در ارسال دستهگل برای جلب مهر او بسیار کارساز است. وگرنه خودش از همه گلها زیباتر است، از هر گلی که میفرستم گلستانش را دارد.
باری، گویی رمز جلب نظر شاهدخت در حضور برای ابراز عشق به او در هر روز خداست. نمی دانم چه حکمتی در این ممارست است که در حین انجامش بیشتر از قبل عاشق میشوم. انگشتانم نرم تر حرکت می کنند و گلها زیر دستم حرام نمی مند. میفهمم کدام یک باید کجا قرار بگیرد که هم دسته گل تازه و مرتب به رویت بانو برسد و هم طوری باشد که خودم هم از دیدنش لذت ببرم. به اندازه ی موی سرم گل حرام کرده ام و دسته کلی ارا از اول باز کرده و سر هم کردهام.می گویند بعد از مدتی ور رفتن با گلها، آنهایی را که دوست داری کشف میکنی. بعد میتوانی بذرش را بخری و برای خودت بکاری. و تا بینهایت از آن برداشت کنی. بعد از سالها ارسال دسته گل های مداوم که دیگر رنگ و بوی تو را گرفتهاند و شاهزاده خانم از میان کلی دسته گلی که هر روز برایش میفرستند میتواند تشخیص دهد کدامیک برای توست. بالاخره روزی برایت نامه می فرستد که میخواهد به دیدار باغت بیاید. خودش پای نامه را امضا کرده و مهر و موم میکند. حالا کافیست با حضورش باغ تو را به معروف ترین باغ منطقه تبدیل کند. کافی ست همه بفهمند که او با خدم و حشم در به دیدار باغات تو آمده. من برای آن روزها مینویسم. و می دانم الان دسته گلهایم کج و معوج اند. خیلی از گلها زیر دستم له میشوند و تا دسته شان کنم پلاسیده. هر روز باید برای خریدن گلها پول بدهم چون خودم بذری نکاشته ام.
میبینید؟ من اینطور از هر چیزی داستان میسازم تا بتوانم درکش کنم.
ارسال دیدگاه
دیدگاهها
هنوز هیچکس در این صفحه دیدگاهی ننگاشته است.
خوراک آراساس دیدگاههای این صفحه | خوراک آراساس تمامی دیدگاهها